در یادداشت اول تحت عنوان بالاله معروف مختصری با شهید جبهه امر بمعروف و نهی از منکر قاسم سجادیان آشنا شدیم ، در این یادداشت با ویژگیهای اخلاقی آن شهید گرانقدر بیشترآشنا می شویم:
دوران کودکی وتحصیل
شهر سیدان «در هفتاد کیلومتری شمال شیراز واز توابع شهرستان مرودشت »که به دیار سادات و مومنین شهره است،زادگاه قاسم بود و قاسم ها، به یمن وجود شیر زنان و دلاور مردانی از این دست، سیدان سد نفوذ ناپذیری بوددر برابر فساد نظام ستم شاهی و پیشتاز منطقه در پیروزی انقلاب اسلامی وحماسه دفاع مقدس به طوری که اولین شهید انقلاب اسلامی شهرستان (شهید عبدالعلی حسن پور)وازجمله نخستین شهدای دفاع مقدس ( شهید امراله پور هاشم) را در سطح شهرستان مرودشت رامردم متدین سیدان تقدیم اسلام ومیهن اسلامی نمودند.
در چنین فضای مذهبی و محیط بالنده ای بود که قاسم سالهای تحصیل خود را می گذرند و روز به روز فضائل انسانی او بارزتر می شد که گوشه ای از آن طی سالهای تحصیل در دبیرستان شهدای سیدان متجلی شد.
خاطره
یکی از معلمین می گوید : این جوان بسیار با وقار ومحجوب بود و از روحیه جوانمردی برخوردار، در فعالیتهای فوق برنامه فعال بود، بیاد دارم که در نمایشنامه ای مربوط به جنگ، نقش شهید را به خوبی اجرا کرد، هنگام خداحافظی با معلمین متواضعانه، عقب عقب می رفت که چنین رفتاری را از کمتر دانش آموزی می دیدیم. روزی در مدرسه ودر جمعی که قاسم بین ما بود صحبت از تشویق عده ای از دانش آموزان که مد ننظرمان بود شد در این فکر بودیم که به چه طریقی واز کجا جوائزی که ترجیح می دادیم نهج البلاغه باشد تهیه کنیم. فردای آن روز قاسم کارتنی در دست گرفته به طرف ما آمدو گفت فکرجایزه نباشید و رفت، دیدیم آنها را تهیه و کادو گرفته است.
خدمت سربازی وازدواج
هرچند قاسم در دوران تحصیل نیز مددکار پدر بوداما عشق واحساس مسئولیت بی اندازه دربرابر والدین ، والدینی که درخت زندگیشان جز او و تنها خواهرش ثمره دیگری نداشت ؛مشاهده زحمات مادر پای دارقالی و دستهای پراز تاول پدر برایش انگیزه ای جهت ادامه تحصیل نمی گذاشت هر چند درسش خوب بود ، از این روی سال چهارم متوسطه رشته علوم تجربی را تا آخر ادامه نداد و با اصرار در تاریخ 18/2/71 به خدمت سربازی رفت وآنجا نیز درخشید برادران پاسداراز او بسیار راضی بودند زیرا مانند یک بسیجی زمان جنگ که برای رزمندگان خاکریز می زد، او نیز روی لودر سپاه عاشقانه و با مهارت وارده ای فوق العاده کار می کرد و در عین حال از نماز وفرائضش غافل نبود.
سال 73 خدمت او تمام شد و پدر؛ جوان رشید و با وقار، نیرومند وپهلوان سیرت و دلاوری بلند همت را در کنار خود می دید که به گفته پدر و دوستان وهمکاران با رفتار وگفتارش به آنها در سهای تازه ای می داد. در سهایی از جوانمردی ،غیرت ،سخاوت،تعصب به دین وناموس ، ساده زیستی ، اخلاص وبی ریایی… که در هر مقوله خاطرات وحکایات فراوان وبه یاد ماندنی در اذهان است که جای ذکر آنها در این مختصر نیست سال 74 با دختر
عمه اش که از سادات محل بود ازدواج کرد که ثمره این ازدواج فرزندش حامد است که در زمان شهادت بابا دوساله بود.
سخن و خاطره ای از همسر شهید
… چون اقوام نزدیک بودیم فکر میکردم او را می شناسم اما زمانیکه زندگی مشترکمان آغاز شد فهمیدم شناختم نسبت به او بسیار اندک است، جوانی بود بسیار با حلم وگذشت ؛ بردبار ومودب،اغلب کارهایش را خودش انجام می داد؛ خدا می داند که در مدت 4 سال از او بی احترامی ندیدم،به اقتضای شغلش که در معدن سنگ وروی لودر کار می کرد اغلب پیش یا اندکی پس از اذان صبح از خواب بیدار می شد نماز می خواند بسیار راحت وبی تکلف، ستاره ها در آسمان بودند که خانه را ترک می کرد .گاهی می شد که دو یا سه روزاو را
نمی دیدم زیرا وقتی از سر کار می امد ما در خواب بودیم وهنگامی که می رفت هم ما خواب بودیم .
این همه تلاش وفعالیت در حالی بود که او نیازی به کار کردن نداشت ومی توانست در ناز ونعمت زندگی کند ومثل خیلی از همسالانش که حتی موقعیت و تمکن مالی چون او نداشتند؛ در عیش وعشرت به سر برد اما انگار کار وفعالیت جزء جوهری وجودش بود چیزی که شگفتی من را بر می انگیخت تواضع وفروتنی بی اندازه او نسبت به والدینش بود .صبح از لحظه بیداری تازمان ترک منزل گاهی 10 بارو بیشتر به پدر ومادر سلام می کرد،ازاین اتاق به اتاق دیگر می رفت سلام می کرد، از حیاط وارد خانه می شد باز سلام می کرد صبح نمی گذاشت پدرش دنبال جوراب وکفش وپیراهن بگردد،اگر می یافت جلوش می گذاشت واگر نمی یافت لباس وپیراهن خود را به پدرش می داد واقعا تا آنروز کسی را چون اوندیده بود.
آخرین شب زندگی شهید از زبان مادرش
ساعت از 12 شب گذشته بود که همرا پدرش از سر کار آمد(شب جمعه 17/4/78)شام خورد وبرای استراحت به پشت بام منزل رفت دقایقی بعد پیش من وپدرش امد و گفت دلم می خواهد امشب همگی یکجا بخوابیم ؛ چون دیده بود هوای بیرون خنک است فکر ما بود ،من بهانه آوردم که درب خانه ها باز است احتیاط دارد این موقع شب کلید ها هم زیاد است نمی دانیم کدام کلید به کدام در می خورد؛ شهید بلند شد همه کلیدها را آورد چسب کاغذی هم آورد روی تک تک کلیدها نوشت وچسباند که این کلید مال پذیرایی است این مال فلان اتاق است و….. گفت خوب این هم از کلیدها برای همیشه راحت شدید ،من گفتم پا ندارم از این همه پله بالا بروم مرا بغل کرد واز پله ها بالا برد؛ خلاصه ما را راضی کرد وآن شب بنا به خواست شهید همه در کنار هم بودیم.
انشاء الله در یادداشت بعدی بازهم با این شهید عزیز بیشتر آشنا خواهیم شد.
جر عه ای از نور یا امر بمعروف و نهی از منکر در آینه قرآن و حدیث
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
هرچند آیات و روایات و احادیث پیرامون دو فریضه الهی امر بمعروف و نهی از منکر فراوانند اما از باب تبرک در این مجال چند شاخه از بوستان زیبای آیات و روایات چیده و تقدیم می شود :
قرآن کریم :از میان شما ، گروهی باید دعوت یه خیر و امر به معروف و نهی از منکر کنند. آل عمران /104
امام علی (ع): تمام کارهای خیروحتی جهاد در راه خدا، نسبت به امر به معروف مثل رطوبت دهان است نسبت به آب دریا. نهج البلاغه ص 374
پیامبر اکرم (ص): آمران به معروف ، خلیفه خدا در زمین هستند. تفسیر نمونه ،ج3،ص38
امام صادق(ع): کسی که بتواند جلوی مفاسد را بگیرد، ولی نگیرد دوست داردکه خداوند متعال معصیت شود.چنین کسی اعلام دشمنی با خدا کرده است.
مستدرک ج2ص357
اما باقر (ع): با امر به معروف ونهی از منکر ،کسبها حلال و زمین ها آباد می شود . تفسیر نمونه ج3ص38
امام علی (ع): پشتوانه مومنان و وسیله تحقیر کفار، امر به معروف ونهی از منکراست. نهج البلاغه حکمت 31
امام صادق(ع): کسی که نسبت به دین خود بی تفاوت باشد ، در حقیقت دین ندارد.
وسائل الشیعه 11،ص44
امام صادق(ع): بهترین دوستان من کسی است که عیوب مرا به عنوان هدیه به من تذکر دهد. بحارالانوار ج74،ص282
امام حسین (ع): دلیل انکه نهی از منکر من در شما اثر نمی کند آن است که شکمهای شما از حرام پر شده است.
بحارالانوارج 45ص 8
امام علی (ع): تا خودم کاری انجام ندهم، سفارش آن را نمی کنم وتا خودم ازکاری دوری نکنم ، شما را از آن باز نمی دارم.
نهج البلاغه ، خطبه175
امام علی ع): تعجب می کنم که شما نسبت به دشمن خواب و غافل هستید ،ولی دشمن نسبت به شما بیدار است.
نهج البلاغه /خطبه 34
شعبان شدوپیک عشق از راه آمد عطر نفس بقیه الله آمد
با جلوه سجاد(ع)و ابوالفضل(ع)و حسین(ع) یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد
با تبریک اعیاد شعبانیه .اولین یادداشت را در معرفی یکی از شهدای مظلوم جبهه امر بمعروف و نهی از منکر تقدیم حضورتان می شود:
با لاله معروف
بدون کشته شدن سرنوشت بیهوده است
شهید اگر نتوان شد، بهشت بیهوده است
امروز در خلوت خزان زده لحظه ها ، کوچه در حسرت کبوترانی آه می کشد که چنان سبک بال پریدند که حتی غباری بر پنجره ها به جای نگذاشتند ، سقف خانه ها چشم انتظار پرستوهایی است که در اوج بهار به سوی افق ها یی کوچیدند که برای آنها آغوش باز کرده و با آهنگ دلنشین ارجعی … آنان را به آرامش ابدی و حیات جاویدان دعوت می کرد .
امروز در هر گوشه از این خاک ، بر مزار شیر مردان جوان پرچمـی در احتزاز است که سه رنگ سبز و سفید و سرخ آن یادآور برومندی ، ایثار و جانفشانی مردانی است که در اعتلای فرهنگ مقدس اسلام به مرز اخلاص رسیدند و بی دریغ تمام هستی خودرا فدای آن کردند تا ما سربلند و استوار به مذهب و ملیت خود افتخار کنیم .
امروز این قلم مدیون شهدا است و بشکند این قلم اگر از عشق ننویسد و اگر به احترام خانواده شهدا فریاد بر نیاورد که :
من از سکوت شب سردتان خبـر دارم
شهـــید داده ام، از دردتان خبر دارم
امروز روز اثبات این حقیقت مسلم است که با پایان جنگ دروازه های بهشت را نبسته اند و آنان که از عشق گفته اند و به عشق رسیده اند از عرش به ما می نگرند که چگونه می توانیم در هیاهوی نام و نان پایدار مانده و نگذاریم حرمت لاله های پرپرمان را لگد مال کنند و عطر یاد و خاطره آنان را از ذهن شهر و دیارمان پاک کنند
مبادا از شهیدان دور گردیم به خاری رهسپار گور گردیم
فردا نکند روزی باشد که شهدا کنار قاب خالی خود در گلزار شهدا فریاد برآورند که :
همسایه ها چه بی خبرید از پرنده ها….
سلام بر شهیدان از هابیل تاامروز ، سلام بر شهیدان امر به معروف که ادامه دهنده راه شهیدان دفاع مقدس بودند و نگذاشتند سنگر این مردان غیور خالی بماند سلام به قاسم سجادیان ها که بر سفره رحمت الهی از نعمات بی پایان بهشتی بهره مند شدند . .
ای به چمن ، عطر وجودت صفا آمـر معــروف ره پربـــلا
کعبه تویی مروه تویی هم مـنی قلـب تـو بـود کعبه عشق خدا
هنوز صدای تپش قلبش را میشنوم، گویی هیچ دشنه ای نمیتواند آهنگ سرشار از شور حسینی قلبش را از تپش باز دارد چرا که این قلب آغازین تپش خویش را در تاسوعای حسین علیه السلام آغاز کرد وبیست و چند سال بعد در جمعه روزی که متعلق به فرج پرشکوه فرزند عدالت گستر امام حسینمهدی موعود(عج) است در صف منتظران واقعی حضرت مهدی ارواحنا له الفداء عاشقانه سینه خویش را سپر بلای ارزشهای ناب اسلام و انسانیت گردانید
راستی مگر قلبی را که عمری به عشق عاشورایی شدن از عاشورا تا آدینه فرج می تپیده با مرگ نسبتی است؟ هرگز ، اینچنین قلبهایی را باید زیارت نمود چرا که جز خدا در آن راه ندارد
براستی که مرگ در نظر اینان چونان خورشیدی است که بر صفحه ظلمت بار روزگار طلوع می کند و یکباره فارغ از همه وابستگیهای مادی و دنیوی ،صفا بخش وجود خداجویشان می گردد حلاوتی که در گفتار و کردار اینان است در هیچ چیز و هیچ کس نمی توان یافت و
چه زیبا بود لحظه ای که اولین گریه مظلومانه خویش رادر تاسوعای سید الشهدا(علیه السلام) سال1352 هجری شمسی سرداد
گویی از همان آغاز با مولایش میثاق پاسداری از حریم امر به معروف و نهی از منکر را مستحکم می ساخت
ای آیه آسمانی قیام و استقامت سرخ با انکه در سطوت و ایثار شهره خاکیان بودی لیک کسوت زیبنده شهادت پوشیدی تا در بستر مشقتی عاشقانه طلیعه دار راهی پر رهرو باشی اکنون به جرأت می توانم بگویم ، امثال تو هفتاد و سومین لاله معروف دشت نیلگون عاشورایید که با زلال خون خویش صفحه صفحه تاریخ را طراوتی تازه بخشیدید
درود بر تو از آن روزی که عطر وجودت حکایت از عاشورایی دوباره داشت و ذره ذره وجودت با عشق سیدالشهد(علیه السلام)پیوند خورد و مبارک باد تو را پیوندی که در آن، سریره جاودانگی است
جریان شهادت شهید جبهه امر بمعروف و نهی از منکر قاسم سجادیان از زبان شاهد عینی
خواهر سالاری معروف به محمدی از بانوان مؤمنه ساکن حومه شیراز است که مربی قرآن و ذاکر اهلبیت است در این باره می گوید:
ما برای استفاده از طبیعت حومه سیدان به آنجا رفته بودیم و ناهار که خوردیم راه افتادیم تابه شیراز برگردیم ، در کوچه باغ های مسیر، یک پیکان قهوه ای چند بار از ما سبقت گرفته و ما را خاک دادند و نهایتا در آن گرمای هوا و خلوتی مسیر کمی جلوتر راه را بر ما بستند یکی از آنها با چاقو زیر گلوی شوهرم گذاشت و نفر دوم از شیشه عقب تا کمر وارد ماشین شد و ما را اذیت می کرد ، هر چه ما التماس می
کردیم، تمسخر می کردند ، در حال استغاثه بودیم و در اوج ناامیدی یک مرتبه متوسل به آقا ابوالفضل(ع)شدم که بی درنگ جوان رشیدی که محاسن زیبایی داشت ،با خودرو از راه رسید و پیاده شد ، ابتدا آنها را به اسم صدا زد و گفت با اینها چه کار دارید؟ اینها میهمان ما هستند؟گناه دارند...وآن دو گفتند: قاسم راهت را بگیر و برو ، در کار ما دخالت نکن ، شهید با کلمات متین چند دقیقه با آنها صحبت می کرد اما نهی لسانی بی تاثیر بود آنها با شهید درگیر شدند اما قاسم عزیز، بسیار رشید بود هر دوی آنها را گوش مالی داد و درمقابل تهدید آنها خم به ابرو نمی آورد
قاسم ما را سوار ماشین کرد و گفت تا من هستم بروید، ناگهان یکی از آن دو خبیث از داخل ماشین دشنه بزرگی آورد و در یک آن، در سینه شهید فرو کرد و هر دو پا به فرار گذاشتند
فریاد یا حسین یا حسین ما بلند شد ،شهید دست بر شکم، ما رادلداری می داد تا اینکه وسیله ای از راه رسید و آن عزیز را به درمانگاه محل برد ما خودمان را به آنجا رساندیم شهید روی تخت خوابیده بود ، در حالی که ما گریه و زاری می کردیم به من گفت :
خواهر ناراحت نباش من که چیزیم نیست ، به خدا اگر در این راه کشته هم شوم، وجدانم راحت است
و سرانجام پس از انتقال آن دلاور مرد، به بیمارستان شهید مطهری مرودشت روح پاکش در ساعت شش عصر جمعه هجدهم تیر ماه سال هفتادو هشت در جوار حق ماوا گرفت...
ای گرد دلاور آشنای تو خداست در حادثه بی تاب لقای تو خداست
گر بر بدنت پلیدیان زخــم زدند دل تیره مدار، خون بهای تو خداست
روحش با قدسیان و عرشیان، قرین و راه نورانی اش پررهرو باد
انشاء الله در نوشتار بعدی با سیمای این شهید عزیز بیشتر آشنا می شویم...
امر بمعروف و نهی از منکر کنید وگرنه اشرار بر شما مسلط می شوند، آنگاه دعا می کنید ولی دعایتان مستجاب نمی شود
امیرالمؤمنین علی علیه السلام
التماس دعا
لیست کل یادداشت های این وبلاگ